سه شنبه, 27 آبان 1393 ساعت 12:26
محمود معظمی/ برای یک تحول عمیق در زندگیتان حاضرید؟ بگذارید داستانی برایتان بگویم. من در دفترم یک آکواریوم داشتم...
...پسرداییام شروع کرده بود به آکواریومسازی و من به عنوان تشویق، اولیناش را از او خریدم. در این آکواریوم، دو تا ماهی انداخته بودم برای اینکه تنها نباشند. یک همکار انگلیسی داشتیم که برای کارهای بازرگانی گهگاه به دیدنِ ما میآمد و نامش «جِف» بود. یک روز صبح آمد توی دفترِ من و همینطور که داشت قهوهاش را میخورد، بهطنز گفت: «محمود با این دریاچه چه کار میکنی؟» گفتم: «جِف، میدانی من اینها را برای چه اینجا گذاشتهام؟» ادامه دادم: «این ماهیها فکر میکنند دنیا همین آکواریوم است. من این را اینجا گذاشتهام و هر روز صبح نگاهشان میکنم تا یادم نرود دنیا دفترِ من و کشورِ من نیست. به همین جهت به خارج از کشور رفتم و به همین جهت هر جا چیزی برای آموختن باشد، میروم.»
خانمهای محترم! آقایان عزیز! دنیا اتاقِ شما نیست، دفتر و کوچه و خیابان و حتی شهر و کشور و قارۀ شما نیست. دنیا خیلی بزرگتر است. الان با تحقیقات نشان دادهاند که هر چیز مادی که تاکنون توسط بشر کشف شده، ۲ تا ۳ درصد از دنیاست. یک چیزی حدود ۱۷درصد، ضدِ ماده و بیش از ۸۰ درصد از دنیا، چیزی است که ما نمیشناسیماش و به آن «مادۀ تاریک» میگویند. و ما فکر میکنیم، دنیا همینجاست!
خانمهای محترم! آقایان عزیز! دنیا اتاقِ شما نیست،
دفتر و کوچه و خیابان و حتی شهر و کشور و قارۀ شما نیست.
دنیا خیلی بزرگتر است.
دنیا، آکواریوم نیست و من و شما ماهی نیستیم. من حتی اگر آن ماهیِ درون آکواریوم باشم، از آب بیرون میپرم. لااقل در واپسین لحظۀ عمرم، دمی از هوای بیرون و دنیای بیرون از آب را تجربه خواهم کرد. حداقل یک چیزی بیشتر از ماهیهای دیگر خواهم دانست. موافقید؟
چرا «ده نمک»؟
دوستانِ عزیز، بعضی کارهایی که آدم میکند، برای خودش معنا و حس و حال قویتری دارد. یکی از سمینارهایی که من خیلی به آن اعتقاد دارم، سمینار «دهِ نمک» است. زندگی شما را متحول میکند. شما در پایانِ این سمینار (چه حضوری در آن شرکت کنید و چه سمینار صوتی یا تصویری آن را گوش کنید یا ببینید)، مطمئنا آدمِ پیشین نخواهید بود. به شما قول میدهم. اما چرا «ده نمک»؟
بگذارید یک داستان برای شما تعریف کنم. داستان به حدود ۳۵ سال پیش برمیگردد. من دانشجو بودم. یک عده دانشجو، با دو مینیبوس، برای تورِ شمال و رفتن به فیروزکوه، تجهیز شدیم. مینیبوسها از بالای ورامین رد شدند. یکی از دانشجوها گفت اینجا دِهی است به نام دِه نمک. برویم این دِه را ببینیم. راهنمایمان موافقت کرد. وارد دهِ نمک شدیم. یک دِه ارواح. خانههای گِلی. نه درختی و نه پرندهای و نه سگ و گربهای. خشک و برهوت. یک مادر و دختر، توجه مرا جلب کردند که داشتند در هاون، نمک میکوبیدند. پرسیدم اینها دارند چه کار میکنند؟ گفتند اینها نمکِ سنگ را میکوبند و بعد میفروشند.
گفتم: «نمک که قیمتی در ایران ندارد. چقدر سنگِ نمک را باید خرد کنند تا اموراتشان بگذرد؟»
یک فقرِ سنگین وجود داشت. قلبم به درد آمد. هنوز هم که دارم برای شما تعریف میکنم، آن ناتوانی و فقر را با تمام وجودم دارم حس میکنم. آن صدای باد را میشنوم. خیلی ناراحت شدم و تحت تاثیر قرار گرفتم.
مینیبوسها راه افتادند و راهیِ فیروزکوه شدیم. در راه، مغزِ من درگیرِ این مادر و دختر بود. به جادۀ شمال که رسیدیم، به خودم گفتم چرا اینها آنجا را ترک نمیکنند که به اینجا بیایند که این همه سبزه و آب و پرنده هست؟! اگر هم قرار است بمیرند، لااقل تشنه نمیرند. و این سوال، مثل یک نبض در سرم میزد. و این سوال را از شما میپرسم. چرا اینها ده نمک را ترک نمیکنند؟ میترسند؟ عادت کردهاند؟ جای دیگری را نمیشناسند؟ هدفی ندارند؟ قانعهستند به آنچه که هستند و دارند؟ دلبستگی دارند؟ نمیخواهند تغییر کنند؟ اطلاعات ندارند؟ بله همۀ اینها میتواند باشد.
همۀ ما به نوعی در «ده نمک» زندگی میکنیم
دوستانِ عزیز، متاسفم که به اطلاعتان برسانم همۀ ما به نوعی در ده نمک زندگی میکنیم. به هر دلیلی در ده نمک زندگی میکنیم. و وقتی مردمِ یک شهر یا کشور در ده نمک زندگی کنند، شهر یا کشورشان در ده نمک است. ما در ده نمک هستیم، با توجه به امکاناتی که برایمان باز است. در سمینار ده نمک تمام تلاشم این است که با کمک شما، ده نمکتان را بشناسید و هر جور شده سریعا دهتان را ترک کنید.
فرصت محدود است. از شما میپرسم: میخواهید در دهِ نمک زندگی کنید؟ اگر نمیخواهید، لطفا همین حالا از جایتان بلند شوید. دستتان را رویِ قلبتان بگذارید تا با خداوند عهدی ببندیم: «خداوندا، به من کمک کن تا بدانم دنیا آنی نیست که من شناختهام. خداوندا، به من کمک کن تا دِهاتِ نمکِ خود را پیدا کنم. و به من کمک کن تا آنها را سریعا ترک کنم. من میتوانم!»
از کجا بفهمیم در ده نمک هستیم؟
در ایامی که آیین و مناسک مذهبی برگزار میشود، اگر از خیابانها رد شوید میبینید که نوشتهاند: «هیئتِ عزادارانِ فلان، مقیمِ تهران». «انجمن کرمانیها، آذریها، جنوبیها و... در تهران». در ونکوور هم که برویم، میبینیم که ملل مختلف، جمعِ خودشان را تشکیل دادهاند. چرا ما اینقدر دورِ هم جمع میشویم؟ از چه میترسیم؟ از ناشناختهها، از تنهایی، از اینکه نتوانیم ارتباط برقرار کنیم. از اینکه طرد شویم، امنیت و.... همۀ اینها اولش یک ترس است. و همهاش هم ذهنی است. ما میترسیم ما را نپذیرند یا به ما میدان ندهند و طرد شویم. و برای همین است که دور هم جمع میشویم. میرویم به یک شهر دیگر و محیط ایزوله برای خودمان میسازیم. به جای آنکه قاطی شویم و بهشان چیزی یاددهیم و ازشان چیزی یادبگیریم، خودمان را جدا میکنیم. اینها دهاتِ نمک است. دههای نمکی که تحت عنوان وطنپرستی و آیینپرستی با خودمان میبریم. به جای آنکه یادبگیریم، آنی را که داریم، میخواهیم تکرار کنیم. اولِ همهشان، ترس است. و امروز روزی است که ما باید اینها را بشناسیم و در پایان، همه را از بین ببریم.
نشانههای زندگی کردن در ده نمک چیست؟
هر روز صبح همان کاری را میکنیم که دیروز میکردیم. هر شب آن نتیجهای را برداشت میکنیم که دیشب برداشت کردیم. آیا زندگی، تکرارِ تکرار است؟ نه نیست. من در ده نمکم گیر کردهام و مثل «اسب عصاری» دارم دور خودم میچرخم. زندگی تکرار نیست. من یک چیزی را به عنوان زندگی تکرار میکنم. زندگی خیلی بزرگ و وسیع است. زندگی را و تواناییهایمان را یادبگیریم. بشناسیم که ما که هستیم. یادبگیریم که دنیا آنی نیست که من فکر میکنم.
آیا شما حاضرید دههای نمک خود را بشناسید و از آنها خارج شوید؟
راه برای شما آماده و باز است. پیشنهاد میکنم هر کدام از موارد زیر را که برای خودتان مناسبتر میدانید، هماکنون انتخاب کنید:
» سمینار صوتی ده نمک
» سمینار تصویری ده نمک
» شرکت در سمینار حضوری ده نمک
. . .
... آموزشهای محمود معظمی را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید ...
. . .
. . .
دیدگاه های شما
فقط یک کلام میگم ...بسیار عالی..خدا خیرت بده...کلی تغییر کردم..زندگیم متحول شده..
ما میتوانیم..دنیا بر اساس شدن بنا شده است.
استاد بزرگوار من به عنوان يكي از دوستداران شما خيلي مشتاق شركت در سمينار شما در شهرم تبريز مي باشم . آيا برنامه اي براي برگزاري سمينار در شهر تبريز نداريد ؟ اگر برنامه اي براي برگزاري سمينار در شهر تبريز داشته باشيد من و دوستانم آماده هر گونه همكاري در برگزاري اين سمينار مي باشيم .
دوستدار شما : مهرداد غفاري از تبريز
از وقتی سمینار تصویری ده نمک استاد رو دیدم به کل تغییر کردم بقول استاد که میگه بترس و اقدام کن با ترسی که داشتم اقدام کردم و همینطور دارم میرم جلو حکایت همان نور چراغ ماشین در شیه که هر چی جلوتر میری باز جلو راهت روشنه.
از استاد ممونم از شما هم میخوام بیاین به هم قول بدیم که از ده نمکمون بیایم بیرون
من می تونم چون خواستن توانستنه پس شما هم میتونید.
از همین حالا شروع کنیم .
یا علی مدد
قربون همتون جعفر
لینک RSS این دیدگاه(ها)