محمود معظمی/ یکی از کارهایی که من به طور تفریحی_آموزشی انجام میدهم این است که:
هر جا میرسم (در تاکسی، شرکت، در برخورد با دوستانم و...) با آنها یک بازی میکنم! که میخواهم با شما هم مطرح کنم:
تصورکنید که چراغ جادو را پیدا کردهاید و غول چراغ جادو ازآن بیرون آمده است. غول به شما میگوید چون مرا از این چراغ آزاد کردهاید، در عوض من سه آرزوی شما را برآورده میکنم.
فکرکنید من آن غول هستم؛ و میتوانم آرزوهایتان را برآورده کنم (این یک راه شناخت است).
لطفاً آرزویتان را بنویسید...
یکی از دوستانمان که یک دخترخانم جوانی هستند، نوشت:
(برای مطالعۀ ادامۀ مطلب، لطفاً کلیک کنید.)
یکی از آرزوهایش، مرگِ یک پسر بود! وقتی شخصاً با او صحبت کردم، از او پرسیدم که:
تو واقعاً جزو آرزوهایت این است که یک نفر بمیرد؟!
گفت: بله! او بسیار مرا آزار دادهاست.
پرسیدم: شما اجازه میدهید که ما این موضوع را در جایی مطرح کنیم؟ خلاصه...
در یک مراسم صبحانه که با هم داشتیم، با دوستان و همکاران، من گفتم یک چنین موضوعی هست، شما چه فکر میکنید؟ یک خانمی آنجا بود که حسِ بهتری از همکارِ جوانِ ما داشت و گفت: اگر این شخص هم از بین برود، من فکر میکنم مشکل شما حل نخواهد شد.
پرسیدم: چطور؟
گفت: برای این که پسر را چه کسی انتخاب کرده؟ این همسر و این دوست را چه کسی انتخاب کرده؟ خودش!
به ذهنِ پرذکاوتِ آن خانم آفرین گفتم و بعد از آن دختر خانم پرسیدم: نظر شما چیست؟
گفت: من چه تقصیری دارم؟ با هر کس که آشنا میشوم و میخواهم با او دوست، یا نامزد شوم، معلوم میشود آدم بدی است و مرا آزار میدهد.
پرسیدم: متوجه شدید همکارتان چه گفت؟ گفت شمایید که اینها را انتخاب میکنید. آیا مشکل در سلیقهی شما در جفتیابی نیست؟ مثلاً اینجا یک آقایی هستند که جوان مؤدب و مهربان است، نرم و سنجیده صحبت میکند و... از این جوانها زیاد است، چرا امثال ایشان را انتخاب نمیکنید؟ واقعاً چرا؟ اگر در زندگیمان، در دوستیهایمان و یا شراکتمان یا در رهبریِ کارمان مشکل داریم، شاید اِشکال از انتخابِ ماست! شاید من یک گرایشی دارم چنین انتخابهایی داشته باشم.
اگر من به خوردنِ غذای مانده عادت داشته باشم ، طبیعتاً بیشتر اوقات مسموم میشوم. در اینصورت میتوانم بگویم غذا چیز خوبی نیست؟! یا مشکل از من است که غذای مانده میخورم.
به نظر شما چرا این دخترخانم جوان، افرادی را انتخاب میکند برای جفتیابی و ازدواج و زندگیش، نهایتا به اینجا میرسد؟
شما که دختر دارید، شما که پسر دارید، شما که نگرانِ عروسِ آیندهتان یا داماد آیندهتان هستید، شما که نگران همکار آیندهتان هستید، لطفاً پاشخ دهید: چرا وقتی کاری را که اشتباه است، دائم تکرار میکنیم؟
دختر وقتی مردی را انتخاب میکند، به احتمال خیلی زیاد، شبیه مردِ بارزِ خانوادهاش(پدر، برادر، دایی وعمو یا امثال آنها) را انتخاب میکند. چون از وقتی چشم باز کرده، این مردان را در زندگی دیدهاست. ذهنش یادگرفتهاست.
و پسر هم به احتمال خیلی زیاد (حکم نیست ولی آمار نشان میدهد) شبیه مادرش را انتخاب میکند. اگر میخواهی دخترت خوشبحت شود، همسرش دوستش داشتهباشد و به او احترام بگذارد، همینگونه با مادرش رفتار کن.
آقای محترم، شما الگوی انتخابِ همسر برای دخترت هستی.
مادرِمحترم، شما الگو هستید برای جوانت در انتخابِ همسر. پسرت در جفتیابی، به احتمال خیلی زیاد، شبیه شما را پیدا میکند.
همواره به یاد داشته باشیم:
اگر من میخواهم دخترم خوشحال و خوشبخت زندگی کند، باید رفتارم با مادرش ایدهآل باشد. یعنی فکر کنم که منِ نوعی، فردا همسرِ دخترم خواهمشد. اگر من با مادرشان خشونت و دعوا داشتهباشم، بیادبی کنم، خرجی ندهم و خِسَت کنم، دختر از این رنج میبرد و تحت تأثیر این رنج و این الگو، دوباره مردی شبیه به پدرش انتخاب میکند!
آن دوست جوانمان که در آن مجلس بود، به فکر فرو رفت و ظاهراً چیزهایی برایش روشن شد.
البته...
دخترِعزیزم، پسرِ عزیزم، اگر پدر و مادرِ شما زوج خوشبختی نیستند، دلیل ندارد شما هم خوشبخت نباشید! شما میتوانید یاد بگیرید که این نوع زندگی سرانجامی ندارد، و انتخابها و الگوی زندگیتان را عوض کنید. یعنی دلیلی ندارد که اسیر شوید و همین روش را دوباره تکرار کنید!
قربانیانی که قربانیان دیگری میسازند!
بیایید روشهای جدیدی انتخاب کنید...
بایستید! پروسه را متوقف کنید و به مرحله جدید بروید، تا بتوانید آزاد زندگی کنید.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم (به عنوان پدر، مادر، معلم، قهرمانِ ورزشی، هنرمند، نویسنده و...) در سرنوشت آیندگانمان، با کارهایی که امروز انجام میدهیم، تأثیرگذار هستیم.
کسانی که برای جامعه الگو هستند، باید بدانند که کارهایی که انجام میدهند، به خودشان ختم نمیشود! بلکه هزاران چشم به دنبال آنهاست. بنابراین باید رفتارهایی را ارائه دهند که موجب احترام به خود و اعتمادبهنفس پیروانشان شود. کارهایی را انجام دهند که پیروانشان با انجام آن کارها قویتر، سالمتر و خوشبختتر شوند.
مادر عزیز و پدر عزیز! شما چه بخواهید و چه نخواهید، رهبرِ خانوادهات و رهبر فرزندت و به نوعی نوههایت هستی. اگر تا الان اشتباه میکردی، خودت را ملامت نکن. به خاطر کاری که در گذشته کردی، خودت را ملامت نکن و از آن دفاع نکن! بایست، تمام شد... الآن که متوجه شدهای، رفتارت را عوض کن.
حتی یک روز هم که آدم خوشحال و بهتر زندگی کند، کار درستی کردهاست.
هوشمندانهترین تدبیر و کار در زندگی، این است که: «خوب زندگی» کنیم.
خوب زندگی کردن غیر از این که برای شما بسیار فایده دارد، الگویی میشوید برای اطرافیانتان.
بنابراین:
هر قصدی دارید، هر نیت و مرامی را که میخواهید تبلیغ کنید؛ لطفاً حرف نزنید، آن را انجام دهید.
به اطرافیانتان نشان دهید که باور به این افکار، چه نتایجی دارد و چه قدر تغییرخواهندکرد و چقدر موفقتر خواهند بود.
شعار را کنار بگذاریم و با رفتارمان مطلب را منتقل کنیم و زندگی را یاد دهیم. همانطور که حیوانات در زندگی به فرزندانشان یاد میدهند. ما که از حیوانات هم باهوشتریم، پس میتوانیم سریعتر از حیوانات عمل کنیم.
و از این پس:
مدیرِ هر اداره و شرکت و شهر و هر خانوادهای (چه خانم و چه آقا)، برنامهریزی کنند که آن چیزهایی را که میخواهند به دیگران یاد دهند، ابتدا خودشان انجام دهند! پدری که ورزش میکند، مادری که مطالعه میکند، خانوادهای که حلال و حرام را رعایت میکنند، پدر و مادری که با وجود اختلافاتشان با هم مؤدب و مهربان حرف میزنند، الگوهای خوبی برای خود و جامعهشان هستند و مطمئن باشند که فرزندانشان سعادتمند خواهند شد.
برای آن که تغییر ایجاد کنید، همان کاری را که میخواهید در آینده رخ دهد، «اکنون» انجام دهید.
آینده، تکرارِ حال است، نه لزوماً گذشته. اگر گذشته را قطع کنید، قطع میشود. الآن هر کاری که انجام دهید، بذری است برای آینده. اگر الآن کار خوبی انجام دهید، هم الآن لذت میبرید، هم در آینده. بیاییمد به خودمان یادآوری کنیم:
هرچه میخواهیم به فرزندانمان بگوییم و هر چه که میخواهیم در آینده برایشان رخ دهد، از الآن تمرین کنیم و انجام دهیم.
رفتارمان را با همسرمان تغییر مثبت دهیم. با هم مهربان باشیم. اگر بیاعتنا و روتین زندگی میکنیم، تغییر ایجاد کنیم و شور وعشق و نشاط و هیجان را به آن اضافه کنیم. خوش بودن که خرج ندارد.
مثال:
«خانم، دستت درد نکند، چه غذایی پختی، مثل خودت بانمک شده؛ یعنی شور است!»
خانم میخندد.
«خانم این چه غذایی است درست کردی، همه چیز را حرام کردی!»
این تحقیر است و فرزندمان میبیند و یاد میگیرد.
بچهها تا قبل از 6 سالگی، هرچه به آنها بگویید، باور میکنند. تا 3 سالگی ذهنشان یک ذهن کاملاً پذیرا است. یعنی هر چه بگویید، دقیقاً در ذهنش حک میشود. رفتارتان را به او یاد دهید. هر کاری که از شما یاد گرفته، با عروسکش، با همبازیش خواهدکرد. اگر بد است، تغییر دهید. چه کسی باید تغییر کند؟ «من»، «شما»، نه بچهها.
اگر مشکلی در فرزندانمان هست، در جامعه هست، در حقیقت مشکل بزرگترها است که در آنها به نمایش درآمده. اگر جلویش را از اکنون بگیریم، رفع شده و آنها هم به نسل بعدی سرایت نمیدهند و کمک کنیم که محیط خانوادهمان، شهرمان و کشورمان، محیطی سازنده برای خودمان و دیگران باشد. چگونه؟ با رفتار و عمل.
دوستدارتان
محمود معظمی
پیشنهاد میکنیم سمینارهای زیر را دانلود کنید:
15000 هزار تومان کوپن تخفیف فقط امروز - کد کوپن تخفیف: 1028
لطفا برای دانلود روی عکسهای زیر کلیک کنید و پس از افزودن به سبد خرید، کد کوپن را به لاتین وارد و اعمال نمایید
. . .
... آموزشهای محمود معظمی را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید ...
. . .
. . .
دیدگاه های شما
ت دهندتون آشنا می شدم نمی دونم هنوزم می تونم زندگیمو از ورطه نابودی نجات بدم ؟
بسیار مقاله مفید وزیبای بود .واقعا لذت بردم
موفق وپیروز باشید
لینک RSS این دیدگاه(ها)